دو اتشنشان وارد جنگلی می شوند تا اتش کوچکی را خاموش کنند . اخر کار
وقتی از جنگل بیرون می ایند و میروند کنار رودخانه ، صورت یکی شان کثیف
و خاکستر است و صورت ان یکی به شکل معصومانه ای تمیز .
سوال : کدامشان صورتش را می شوید ؟
اشتباه کردید ، ان که صورتش کثیف است به ان یکی نگاه می کند و فکر میکند
صورت خودش هم همان طور است .
اما ان که صورتش تمیز است می بیند که سرتاپای رفیقش غبار گرفته است و به
خودش می گوید : حتما من هم کثیفم ، باید خودم را تمیز کنم .از کتاب زهیر پائولو کوئیلو
حالا فکر کنیم چند بار اتفاق افتاده که دیگران از رفتار بد ما و یا ما از رفتار بد دیگران به شستشو و پالایش روح خودمان پرداخته باشیموقتی فرد مقابل ما مهربان و خوب و دوست داشتنی است
کمی باید به خودمان شک کنیم
سلام خانم بهاری عزیز
مطلب خیلی جالبی رو نوشتی.
هیچ کس نمیتواند به ساختن دنیای بهتر امید داشته باشد؛ مگر آنکه تکتک افراد اجتماع پیشرفت کنند. به این منظور هر یک از ما باید علاوه بر اینکه به پیشرفت خود میاندیشیم، در برابر عموم افراد بشر نیز احساس مسؤولیت کنیم زیرا آنها خودشان را در آینه ی ما و مانیز خودمان را در آینه ی آنها مینگریم.
پس وظیفة ما این است که برای کسانی که میتوانیم، مفید واقع شویم.
سلام
داستان جالب و آموزنده ای بود
استفاده ها بردیم
سلام معصومه جون
خوب شد این جمله اخری را نوشته بودی من همیشه فکر می کردم ما فقط بدی های خودمون را به دیگران نسبت می دیم(همون فرافکنی) .با اینکه همیشه می دونستم ادم خوب همه را خوب می بینه ولی حواسم نبود ادم خوب باعث می شه من خودم را خوب ببینم(اینم یه جور فرافکنیه خوب).
مرسی خیلی عالی بود