آهای گالیور نقشه رو رد کن بیاد!»

20 سال پیش زمانی که خیلی بچه‌تر از امروز بودیم، کارتون گالیور یکی از کارتون‌های محبوب من و هم دوره‌ای‌های مثل خودم بود.

در این کارتون که با یک آهنگ زیبا آغاز می‌شد. داستان این گونه بود که کشتی گالیور به صخره‌ای برخورد می‌کند و گالیور و سگ مهربانش با پشتکار فراوان خود را به ساحلی می‌رسانند و به خوابی خوش فرو می‌روند.

حالا نگو این ساحل متعلق به کشوری به نام «لی‌لی‌پوت» است که مردمانی خرد و کوچک دارد و ایشان با دیدن گالیور خیال می‌کنند که این خرس گنده (گالیور را می‌گویم) یک غول است و ادامه‌ی داستان.

در کارآفرینی هم وضعیت یک کارآفرین خیلی به این داستان تخیلی شباهت دارد با این تفاوت که این بار گالیورهای کارآفرین، فکرهای گالیوری و بزرگ دارند اما مردمان دور و بر، فکرهای کوچک ولی‌لی پوتی.

موضوع خیلی ساده است. این تضاد هم داستان را جلو می‌برد هم چاله‌های سر راه را بزرگتر می‌کند و خب پاسخ روشن است، این مساله در برخوردی همیشگی بین 2 طرز فکر همواره با فرسایش و برخوردهایی از سوی فکرهای خرد و لی‌لی پوتی و اندیشه‌های بزرگ و گالیوری روبروست و وای به زمانی که کاپیتان لیچ به اصطلاح زرنگ سر می‌رسد.

کارآفرین (ارزش‌آفرین) هم با این گونه تضادهای فکری روبروست، ایران و خارج هم ندارد. موضوع جهانی است. باور کردن آن هر چند به نظر دشوار است اما به نظر می‌رسد که تفاوت معناداری بین پذیرش ایده‌های نو و فکرهای بکر بین گروه‌های گوناگون در فرهنگ‌های مختلف نیست، دلیل آن هم روشن است؛ ترس، در واقع ترس باعث می‌شود که اندیشه‌ی از دست دادن وضعیت موجود را بر تغییر وضع موجود ترجیح دهیم، این هم تازگی ندارد، هر چند با این اندیشه هم نمی‌توان مخالفت کرد که در بسیاری از کشورها و شرکت‌ها چون دستاوردهای مثبت تغییر را چشیده‌اند به این اندیشه‌ها مثبت‌تر نگاه می‌کنند. اما آنچه هست این که کارآفرینان (ارزش‌آفرینان) هوشیار در جهان از گذشته تا آینده سرانجام، کار خود را انجام داده و گنج گم شده را می‌سازند. (پیدا کردنی نیست، ساختنی است)

نظرات 3 + ارسال نظر
ریحانه صباغ طبسی دوشنبه 6 تیر 1390 ساعت 23:13

سلام مژگان جان
چه داستان قشنگ و نتیجه و فکر نابی را مطرح کردی
من را که خیلی به فکر برد و ازش خوشم اومد.
این موضوع خیلی به بحث جناب ادبی (پریدن پرنده)نزدیک هست.با اجازت می زارمش تو یکی از پست های یو24
فقط این مقاله را خودت نوشتی یا منبع دیگه ای داره...اخه من از کاتونای زمان سه سالگیم چیز زیادی یادم نمی یاد!..تو چطور!؟

سلام خانمی بازم ممنون از این حسن نظرت نه اگه دروغ نباشه بعضی از کارتون های دوران کودکیمو هیچ وقت فراموش نمیکنم ماجراهای گالیور/سندباد/مارکپلو/ راستش خیلی آموزنده و سرگرم کننده بودن ولی هیچ وقت از دید مدیریتی به این کارتون ها فکر نمیکردم همیشه برام جالب بودن شاید زمانی که کارتون گالیور شروع میشد دست از همه بازی ها میکشیدم و تا آخر کارتون رو نگاه میکردم تو اون زمان فکر میکردم من هم مثل گالیور یه غول هستم و دوستام لی لی پوت راستش خیلی دلم برای اون دوران تنگ شده ولی هیچ وقت از دید مدیریتی بهشون تا زمانی که این رشته رو انتخاب کردم نگاه نمیکردم واقعا نمیدونستم چطور این ایده رو به شکل نوشتاری در بیارم و تو وب بزارم اما تو همین وبگردی ها م به وبی برخوردم که یه فردی از این ماجرهای دوران کودکیمون نظرات جالبی گذاشته بود من هم از این نظر خوشم اومد تو وب گذاشتم. خوشحالم که با زنده کردن داستان های دوران کودکی تونستم یه کادو(ایده) بهت بدم امیدوارم موفق باشی.

مرجان سالاری سه‌شنبه 7 تیر 1390 ساعت 18:58

سلام مژگان جون
چه مطلب جالبی رو نوشتی این روزا صحبت درمورد ایده پردازی و خلاقیت و کارآفرینی بازار داغی داره مخصوصا ما که حسابی دنبال کار آفرینی هستیم.
به نظر من هم انسانهای کارآفرین کسانی هستند که ذهن خود را گسترده تر کردند و تونستند خارج از چارچوب ذهن خودشون فکر کنند درواقع اونها افرادی هوشیارند.
یاد یه مطلب قشنگی از دکتر شریعتی افتادم که میگه:
بن بست برای انسانهای بزرگ معنی نداره چون بر این باورند یا راهی خواهند یافت و یا راهی خواهند ساخت.حالا به نظر من این کارآفرینان هستند که هیچ گاه از بنبست احساس ترس و یأس نمیکنند چون حتما راهی خواهند ساخت.
ممنون از مطلب قشنگت

ممنون مرجان جان ازدقت نظرت.

بهزادمنش چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 04:31

سلام
یادش بخیر کارتون باحالی بود
ماشالله به این حافظه شما بیست ساله پیش میشی چهار ساله خوب یادتونه ها!!!!شوخی میکنم خانم صفوی
حق با شماست تشبیه خیلی خوبی کردین دقیق طرز فکر و تصورات یک کارفرین نسبت به مردم عادی همانند گالیور در مقابل لی لی پوتی ها بود به نظر من یکی از دلایلی که گالیور در اون فیلم این چنین عملکردی را داشت موقعیت و وضعیتی بود که او در آن قرار گرفته بود او برای خروج از اون جزیره طرحهای جالبی را اجرا میکرد و همینطوری برای بهتر زندگی کردن در اون جزیره (مثل رابینیسون کروز) البته این کارتونش جدیدتره شما شاید ندیده باشید!!
خیلی خوب است که انسان با مشاهده اطرافش در پی استفاده هر چه بهتر از امکاناتی که خداوند در اختیارش قرار داده بر آید من تصور میکنم مشاهده از اولین قدمهای است که یک فرد کار آفرین در جهت ساختن باید بردارد
موفق و پیروز باشید

ممنون آقای بهزادمنش از تحلیلتون ای بابا مگه نمیدونین خانم ها دوست ندارن سن شون فاش بشه .دستتون درد نکنه.دیگه تکرار نشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد