Managerial skills

 

با سلام خدمت وبلاگ نویسان و وبلاگ خوانان عزیز

در ابتدا عذر خواهی میکنم از خانم سالاری که بر روی مقاله ایشان مطلبم را قرار میدهم

به تازگی این مقاله مدیریتی را دریافت کردم به نظرم مفید اومد گفتم توی وبلاگ قرار بدم تا علاقه مندان هم استفاده کنند
البته با این تفاوت که اصل مقاله به زبان انگلیسی موجود است اگه دوست داشتین دانلود کنید


Managerial skills


مهارت‌های مدیریتی:

چگونه می‌توان اعتماد به نفس پیدا کرد؟


خلاصه : تنها عده کمی ‌از مردم بدون داشتن اعتماد به نفس در کسب‌وکار خود موفق می‌شوند. همه افراد از جوانان بی‌تجربه گرفته تا مدیران با تجربه و رده بالا، زمانی در زندگی احساس کرده‌اند که توانایی لازم جهت مقابله با چالش‌های پیش آمده را ندارند. همه افراد دچار چنین حالت ناامنی می‌شوند؛ اما چنین احساسی نباید مانع پیشرفت در کار شود.

ادامه مطلب ...

استراتژی

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو خوانده می شد: «من کور هستم لطفا کمک کنید.»

روزنامه نگار خلاقی از کنار او می گذشت؛ نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود.. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد، تابلوی او را برداشت، آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آن روز، روز نامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم؛ لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچ وقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می شد:

 

« امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!! »



وقتی کارتان را نمی توانید پیش ببرید، استراتژی خود را تغییر بدهید؛ خواهید دید بهترین ها ممکن خواهد شد؛ باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.


حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل، فکر، هوش، و روحتان مایه بگذارید؛ این رمز موفقیت است.... لبخند بزنید!

 


بازیگر

مرد هر روز دیر سر کار حاضر می شد، وقتی می گفتند : چرا دیر می آیی؟
جواب می داد: یک ساعت بیشتر می خوابم تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته باشم،
برای آن یک ساعت هم که پول نمی گیرم !
یک روز رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیاید...
___________________________________________________________________
مرد هر وقت مطلب آماده برای تدریس نداشت به رئیس آموزشگاه زنگ می زد تا شاگرد ها
آن روز برای کلاس نیایند و وقتشان تلف نشود !
یک روز از پچ پچ های همکارانش فهمید ممکن است برای ترم بعد دعوت به کار نشود...
___________________________________________________________________
مرد هر زمان نمی توانست کار مشتری را با دقت و کیفیت ، در زمانی که آنها می خواهند
تحویل دهد، سفارش را قبول نمی کرد و عذر می خواست !
یک روز فهمید مشتریان ش بسیار کمتر شده اند ...
___________________________________________________________________
مرد نشسته بود. دستی به موهای بلند و کم پشتش می کشید .
به فکر فرو رفت ...
باید کاری می کرد. باید خودش را اصلاح می کرد !
ناگهان فکری به ذهنش رسید. او می توانست بازیگر باشد :
از فردا صبح ، مرد هر روز به موقع سرکارش حاضر می شد، کلاسهایش را مرتب تشکیل می
داد، و همه ی سفارشات مشتریانش را قبول می کرد!
او هر روز دو ساعت سر کار چرت می زد!
وقتی برای تدریس آماده نبود در کلاس راه می رفت، دستهایش را به هم می مالید و با
اعتماد به نفس بالا می گفت: خوب بچه ها درس جلسه ی قبل را مرور می کنیم !!!
سفارش های مشتریانش را قبول می کرد اما زمان تحویل بهانه های مختلفی می آورد تا
کار را دیرتر تحویل دهد: تا حالا چند بار مادرش مرده بود، دو سه بار پدرش را به خاک
سپرده بود و ده ها بار به خواستگاری رفته بود...
___________________________________________________________________
حالا رئیس او خوشحال است که او را آدم کرده ، مدیر آموزشگاه راضی است که استاد
کلاسش منظم شده و مشتریانش مثل روزهای اول زیاد شده اند!
اما او دیگر با خودش «صادق » نیست.
او الان یک بازیگر است. همانند بقیه مردم!
زندگی زیباست ای زیبا پسند       زیبه اندیشان به زیبایی رسند

رمز تاثیر گذاری بر دیگران


بیشتر اوقات زندگی روزمره ما به مراوده و گفتگو و تعامل با دیگران می گذرد
در منزل، محل کار، خیابان، تاکسی، مغازه، کلاس درس و... . در این میان همیشه عده ای انگشت شمار از افراد در میان دیگران برتر بوده و نامشان زبانزد دیگران است. همچنین همیشه باعث جذب سایرین شده و در کل افرادی پرنفوذ و تاثیرگذار هستند. اینگونه افراد هیچ فرقی با دیگران ندارند؛ مثلا ستاره اقبالشان بلند باشد و یا مهره مار داشته باشند بلکه به صورت دانسته و یا ناخودآگاه یک سری قوانین را همیشه رعایت می نمایند که همین قوانین عامل برتری و جلب دیگران و عامل نفوذ در اذهان است. ما نیز می توانیم اینطور باشیم. در اینجا به بعضی از این عوامل اشاره ای مختصر می کنیم:
کمتر حرف بزنیماین بدان معنا نیست که حرف نزنیم و یا سرمان در لاک خودمان باشد. بلکه هر جا نیاز به صحبت کردن بود خود را نشان داده و نظر خود را ایراد کنیم. متاسفانه بعضی افراد اینطور برداشت می نمایند که کم گویی یعنی هیچ گویی و همین امر باعث منزوی شدن و دور شدن از اجتماع می گردد.یک لبخند کوچک باعث جذب می شود. هر انسان دارای یک کودک درونی است که آن کودک درون به آنچه که خود بخواهد جذب می شود چه بخواهیم و چه نخواهیم
 قبل از شروع صحبت حداقل 30 ثانیه فکر کنیمفکر کردن قبل از شروع صحبت هر چند کم و کوتاه باعث گزیده گویی شده و از هر گونه لاف زدن و همچنین بیهوده گویی و صحبت عجولانه جلوگیری می کند. حتماً دیده اید افرادی که پس از شنیدن حرفی یا سوالی مدت زمانی کوتاه آن را حلاجی نموده سپس بیان می نمایند و اکثر اوقات جواب آنها بسیار متین و درست است و هیچ جای ایراد نیست. اما امان از افرادی که آنچه به ذهنشان می آید را بیان می نمایند، بدون اینکه حتی لحظه ای در مورد آن فکر کنند. به اصطلاح با صدای بلند فکر می کنند و اکثر اوقات حرف هایی می زنند که باعث پیشمانی شان می گردد. فکر کردن آسان است. تمرین کنیم.
با صدای بلند نخندیمخنده با صدای بلند شخصیت انسان را زیر سؤال می برد. هیچ انسان گرانمایه ای را نخواهید دید که با صدای بلند خندیده و یا قهقهه بزند. از بازیگران معروف سینما (در زندگی شخصی) گرفته تا بزرگان و دانشمندان. با صدی بلند خندیدن باعث جلب توجه دیگران شده و باتوجه به اینکه دیگران نمی دانند مطلب شما چقدر خنده دار است، باعث سوء برداشت آنها می شود.
لبخند بزنیمیک لبخند کوچک باعث جذب می شود. هر انسان دارای یک کودک درونی است که آن کودک درون به آنچه که خود بخواهد جذب می شود چه بخواهیم و چه نخواهیم. اخلاق کودک درون دقیقاً مانند کودکان است و به چیزهای زیبا عکس العمل مثبت نشان می دهد. پس همانطور که یک کودک جذب یک لبخند می شود، ما نیز جدب چهره های بشاش و خنده روی می شویم. همچنین لبخند باعث زیبا شدن چهره می شود.امور دیگران به ما ربطی ندارد زیرا اگر ربط داشت با ما نیز در میان گذاشته می شد. دخالت در امور دیگران باعث دفع آنها شده و نوعی دور شدن را ایجاد می نماید.
در امور دیگران دخالت نکنیمبرایتان چقدر پیش آمده که با تلفن همراه یا شخصی دیگر صحبت می کرده اید که دقیقاً پس از پایان صحبت، یک نفر دیگر آمده و گفته «چی شده»؟حتماً برایتان پیش آمده است که این قضیه کمی باعث تنفر شما شده است. امور دیگران به ما ربطی ندارد زیرا اگر ربط داشت با ما نیز در میان گذاشته می شد. دخالت در امور دیگران باعث دفع آنها شده و نوعی دور شدن را ایجاد می نماید. زیرا با توجه به شناختی که افراد از شخص فضول دارند، از رفت و آمد و حتی صحبت در حضور وی خوددای می کنند.بسیار بسیار کم شوخی کنیم شوخی هر قدر هم کوچک می تواند باعث رنجش شود، مگر اینکه این شوخی با فکر قبلی و بررسی بیان شده و یا انجام شود. مثلاً شوخی هایی که با شخصیت افراد رابطه دارد باعث قتل شخصیت می شود. شوخی اگر در حد یک لبخند کوچک و ملیح باشد، بسیار شیرین است و نه بیشتر.
به ظاهر خود برسیمیکی از عواملی که باعث تأثیرگذاری در بین سایرین می شود، خوش لباسی، خوشبویی و خوش صورتی است. مطمئناً هیچ کس دوست ندارد با شخصی که دهان او بوی بد می دهد و یا لباسش پاره است دمخور شود.
حرف آخر:

ادامه مطلب ...

نوشته روی دیوار

مادر خسته از خرید برگشت و به زحمت زنبیل سنگین را داخل خانه کشید. پسرش دم در آشپزخانه منتظر او بود و می خواست کار بدی را که تامی کوچولو انجام داده، به مادرش بگوید.

وقتی مادرش را دید به او گفت: «مامان! مامان ! وقتی من داشتم تو حیاط بازی می کردم و بابا داشت با تلفن صحبت می کرد تامی با یه ماژیک روی دیوار اطاقی که شما تازه رنگش کرده اید، خط خطی کرد!» مادر آهی کشید و فریاد زد: «حالا تامی کجاست؟» و رفت به اطاق تامی کوچولو.

تامی از ترس زیر تخت خوابش قایم شده بود، وقتی مادر او را پیدا کرد، سر او داد کشید: «تو پسر خیلی بدی هستی» و بعد تمام ماژیکهایش را شکست و ریخت توی سطل آشغال. تامی از غصه گریه کرد. ده دقیقه بعد وقتی مادر وارد اطاق پذیرایی شد، قلبش گرفت و اشک از چشمانش سرازیر شد. تامی روی دیوار با ماژیک قرمز یک قلب بزرگ کشیده بود و درون قلب نوشته بود: مادر دوستت دارم! مادر درحالی که اشک می ریخت به آشپزخانه برگشت و یک تابلوی خالی با خود آورد و آن را دور قلب آویزان کرد. بعد از آن، مادر هرروز به آن اطاق می رفت و با مهربانی به تابلو نگاه می کرد!

ادامه مطلب ...

معمار و پیرزن

میگویند چند صد سال پیش، در اصفهان مسجدی می ساختند.روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام می دادند.
پیرزنی از آنجا رد می شد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت:«فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه!»
کارگرها خندیدند. اما معمار که این حرف را شنید، سریع گفت: «چوب بیاورید! کارگر بیاورید! چوب را به مناره تکیه بدهید. فشار بدهید.»
در حالی که کارگران با چوب به مناره فشار می آوردند، معمار مدام از پیرزن می پرسید: «مادر، درست شد؟!»
مدتی طول کشید تا پیرزن گفت: «بله! درست شد! تشکر کرد و دعایی کرد و رفت.»
کارگرها حکمت این کار بیهوده و فشار دادن به مناره ای که اصلاً کج نبود را پرسیدند.  
معمار گفت:«اگر این پیرزن، راجع به کج بودن این مناره با دیگران صحبت می کرد و شایعه پا می گرفت، این مناره تا ابد کج می ماند و دیگر نمی توانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم. این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم!»

قوانین تغییر ناپذیر مدیریت بازار

"قوانین تغییر ناپذیر مدیریت بازار" نامیده اند . قوانین عبارتنداز :

1. قانون رهبری(اول بودن بهتر از برتر بودن است(

2.قانون طبقه(اگر در یک طبقه نمی توانید اول باشید،طبقه دیگری درست کنید که در آن اول باشید)

3. قانون ذهن(وارد شدن به دنیای ذهن مشتریان بهتر از ورود به بازار است(

4. قانون تصورات (بازاریابی جنگ محصولات نیست،جنگ تصورات است)

5. قانون توجه(اثرگذارترین مفهوم در بازاریابی،داشتن کلمه ای در ذهن مشتریان است)

6. قانون انحصار( دو شرکت نمی توانند یک کلمه مشترک در ذهن مشتری داشته باشند)

7.قانون نردبان(استراتژی مورد استفاده شما،به پله ای بستگی دارد که در نردبان روی آن ایستاده اید)

ادامه مطلب ...

سرآغاز

به نام خداوند (( ن . والقلم))       حقیقت نگار وجود و عدم

 

خدایی که داننده رازهاست          نخستین سرآغاز آغازهاست

 

خدایی که آموخت ما را بیان       به ما داد اینسان زبان و بیان

 

بیان و زبانی که گویا شود         همه در ره دوست پویا شود

 

 قلم را به ما داد پروردگار         که در خدمت او برآید به کار

 

نپوید مگر در ره راستی            به دور از کژی باشد و کاستی!

 

سلامی به بالای هفت آسمان      به خواننده روشن و نکته دان!!

 

به خواننده اهل ذوق عزیز         که الحق دهد خوب و بد را تمیز!

 

سلامی به نسل عزیز جوان       همه نکته بین و همه نکته دان!

 

سلام و سلام و سلام و سلام      به تو دوسته  در خور احترام