آنچه که محبوب است همیشه حق نیست!!!

بینش تصمیم گیری خوب
گروهی از بچه ها در نزدیکی دو ریل راه آهن، مشغول به بازی کردن بودند.
یکی از این دو ریل قابل استفاده بود ولی آن دیگری غیرقابل استفاده. تنها
یکی از بچه ها روی ریل خراب شروع به بازی کرد و پس از مدتی روی همان ریل
غیرقابل استفاده خوابش برد.3 بچه دیگر هم پس از کمی بازی روی ریل سالم،
همان جا خوابشان برد. قطار در حال آمدن بود ، و سوزن بان تنها می بایست
تصمیم صحیحی بگیرد. سوزن بان می تواند مسیر قطار را تغییر داده و آن را
به سمت ریل غیرقابل استفاده هدایت کند و  از این طریق جان 3 فرزند را
نجات دهد و 1 کودک قربانی این تصمیم گردد و یا می تواند مسیر قطار را
تغییر نداده و اجازه دهد که قطار به راه خود ادامه دهد.
سوال:
اگر شما به جای سوزن بان بودید در این زمان کوتاه و حساس چه نوع تصمیمی می گرفتید؟بیشتر مردم ممکن است منحرف کردن مسیر قطار را برای نجات 3 کودک انتخاب
کنند و 1 کودک را قربانی ماجرا بدانند که البته از نظر اخلاقی و عاطفی
شاید تصمیم صحیح به نظر برسد اما از دیدگاه مدیریتی  چطور .... ؟

در این تصمیم، آن 1 کودک عاقل به خاطر دوستان نادان خود (3 کودک دیگر) که
تصمیم گرفته بودند در آن مسیر اشتباه و خطرناک، بازی کنند، قربانی می
شود.

این نوع معضل هر روز در اطراف ما، در اداره ، جامعه در سیاست و به خصوص
در یک جامعه دموکراتیک اتفاق می افتد، اقلیت قربانی اکثریت احمق و یا
نادان می شوند.

کودکی که موافق با انتخاب بقیه افراد برای مسیر بازی نبود طرد شد و در
آخر هم او قربانی این اتفاق گردید و هیچ کس برای او اشک نریخت. کودکی که
ریل از کار افتاده را برای بازی انتخاب کرده بود هرگز فکر نمی کرد که
روزی مرگش اینگونه رقم بخورد.
اگرچه هر 4 کودک مکان نامناسبی را برای بازی انتخاب کرده بودند ولی آن
کودک تنها قربانی تصمیم اشتباه آن 3 کودک دیگر که آگاهانه تصمیم به آن
کار اشتباه گرفته بودند شد. اما با این تصمیم عجولانه نه تنها آن کودک بی
گناه وعاقل جانش را از دست داد بلکه زندگی همه مسافران را نیز به خطر
انداخت زیرا ریل از کار افتاده منجر به واژگون شدن قطار گردید و همه
مسافران نیز قربانی این تصمیم شدند و نتیجه این تصمیم چیزی جز زنده ماندن
3
کودک احمق نبود. مسافران قطار را می توان به عنوان تمامی کارمندان
سازمان فرض کرد و گروه مدیران  را همان کودکانی در نظر گرفت که می توانند
سرنوشت سازمان (قطار) را تعیین کنند.

گاهی در نظر گرفتن منافع چند تن از مدیران که به اشتباه تصمیمی گرفته
اند، منجر به از دست رفتن منافع کل سازمان خواهد شد و این همان قربانی
کردن صدها نفر برای نجات این چند نفر است.
زندگی کاری همه مدیران پر است از تصمیم گیری های دشوار . با عدم اتخاذ
تصمیمات صحیح به سبک مدیریتی، به پایان زندگی مدیریتی خود خواهید رسید.

"
به یاد داشته باشید آنچه که درست است همیشه محبوب نیست... و آنچه که
محبوب است همیشه حق نیست

نظرات 3 + ارسال نظر
ریحانه دوشنبه 10 مرداد 1390 ساعت 13:01

حس کردم ممکنه انچه که از صمیم قلب و البته با تمام فکر و منطق مون در همه ی زندگی قبولش داشتیم چقدر گاهی اشتباه باشه و به ضرر عده ی زیادی باشه در حالی که این به معنی مخالفت کورکورانه اونها یا خودمون نیست.
و ممکنه کسی که می خواهد برای منفعت او از نفع خودمون بگذریم نه تنها بدخواه ما نباشه که خیری بزرکتر را تشخیص داده باشه.
اینجاست که ادم به معنی واقعی مشورت و اعتماد به دیگری پی می بره.
و چقدر تشخیص دادن بد از خوب مهم ه و از همه ی کارها سخت تره درحالی که اول هر کار هم همینه.
ممنون مرجان عزیز.

من فکر میکنم درسته که تشخیص خوب از بد خیلی سخته ،ولی سخت تر از اون اینه که آدم هایی رو که باهاشون مشورت میکنی ندونی قابل اعتماد هستن یا نه یا اصلا حرفی که میزنن آیا یقین دارن درسته ؟
چه بسا کسانی هستند که خیلی راه ها رو پیشنهاد میدن ولی واقعا خودشون هم نمیدونن نتیجش چی میشه؟
پس به نظر من اول باید طرف رو خوب بشناسی تا بتونی باهاش مشورت کنی و ازش کمک بگیری.
ممنون از اظهار نظرت ریحانه جون

یک دونده یکشنبه 16 مرداد 1390 ساعت 02:28

تعجب کردم دیدم فقط خانم صباغ نظر دادن و لاغیر.
یعنی این موضوع اینقدر دور و خارج از دسترس بوده که هیشکی هیچ حرفی نظری نداشته یا اینکه ماها فقط عادت داریم راجع به پست اول نظر بدیم و بعد از حرف و نظر و اندیشه تهی میشیم.
نمی دونم؟

به نظر من این موضوعی هست که خیلی به کرات در جوامع دیده میشه. اینکه بخاطر اینکه جلوی بد عمل کردن یک عده ی معدودی گرفته بشه برای همه ی آدمای جامعه محدودیت اعمال میشه ناشی از این تفکره.
دیگه اینکه دو تا بحث است تشخیص درست از غلط و دوم عمل کردن به تشخیص درست. برای اون سوزن بان تشخیص اینکه کدوم ریل درسته و کدوم ریل غلطه کار سختی نبوده چون کاملا بر موضوع اشراف داشته اما اینکه در لحظه بجای اینکه تشخیص بده که یک بیشتره یا سه و اینکه آدم های تویه قطار رو هم ببینه بد عمل کرده.
اصطلاحا ما می گیم سر جوال رو طرف ول کرده و ته اون که یک سوراخ کوچیک داشته رو چسبیده. یعنی اینکه اون سه نفر رو چسبیده و تمام افراد داخل قطار رو ول کرده و بعد هم بر اساس همین تشخیص غلط اون آدمی که تشخیص درست داده بود رو هم قربانی کرده .
برای تشخیص درست باید شجاعت داشت و به موضوع خارج از چهارچوب نگاه کرد تا علاوه بر مشاهده ملموسات آنچه ناملموس هست نظیر افراد داخل قطار رو هم دید.
what's your idea dude?

مرجان سالاری دوشنبه 17 مرداد 1390 ساعت 05:26

hello my dear professor
thanks for the your useful and complete idea.
my idea dude about this story is:
واااااااااااای معذرت میخوام من باز یک جمله ی انگلیسی دیدم جو گیر شدم،از وقتی میرم کلاس زبان هر جا عبارت یا لغت انگلیسی میبینم جو زده میشم و دست خودم نیست.
استاد من فکر میکنم همون طور که تشخیص درست و غلط برای سوزن بان راحت و مشخص بوده ،عمل کردن به تشخیص درست هم تویه اون لحظه ،کاملا مشخص بوده چون سوزن بان احتمالا میدونسته که با عبور از ریل خراب جان همه ی مسافران به خطر میفته.ولی نمیدونم چرا اون لحظه چنین تصمیمی رو گرفته ؟!!!چرا وقتی راه و نتجه ی اون مشخصه طرف سر جوالو نادیده بگیره و تمرکزشو به ته اون داشته باشه؟!!
یه وقتایی طرف نمیدونه چه طوری کار درست رو انجام بده و بدون فکر کردن یا کوتاه فکر کردن و درنظر نگرفتن همه ی جوانب راه رو عوضی میره ولی تویه این داستان به نظر من فقط کافی بود سوزن بان با سبک سنگین کردن فکرش و یه تجزیه و تحلیل کوچک و خیلی سریع راه درستو انتخاب کنه.(طبق نظر شما همون تفکر خارج از چارچوب ذهن،که به نظر من گاهی نیاز هست که تفکر گسترده تر باشه و گاهی هم فقط کافیست که یه ذره دید وسیع تری داشته باشیم تا راه درست رو انتخاب کنیم.)


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد