نه هر که چهره بر افروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نها د و تند نشست کلاهداری و آیین سروری داند
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که دوست خود روش بنده پروری داند
غلام همت آن رند عافیت سوزم که در گدا صفتی کیمیاگری داند
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
بباختم دل دیوانه و ندانستم که آدمی بچهای شیوهی پری داند
هزار نکته باریکتر زمو اینجاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند
مدار نقطهی بینش زخال توست مرا که قدر گو هر یکدانه جوهری داند
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد جهان بگیرد اگر دادگستری داند
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
این شعر درباره ی برخی انسانهایی که گمان میکنند کارآفرین (ارزشآفرین) شدن تنها به گفتن و ادا درآوردن است نیز مناسبت دارد و احتمالاً هزار نکتهی باریکتر ز مو اینجاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند.
«اندیشمندانهتر بیندیشیم»
من در آغاز زندگی به جز داشتن یک ذهن کنجکاو از مزایای چندانی بهره مند نبودم.درمدرسه درس نمی خواندم و شاگرد ضعیفی بودم و دست آخر هم ترک تحصیل کردم. سالها به کارهای سخت یدی مشغول بودم و آینده ی امید بخشی را در پیش روی خود نمی دیدم .ش
در جوانی در یک کشتی باربری کار پیدا کردم و رفتم تا دنیا را ببینم . به مدت هشت سال سفر کردم ، کار کردم ، کار کردم و باز هم سفر کردم تا اینکه نهایتا بیش از هشتاد کشور را در پنج قاره جهان دیدم .
یک داستان خوندم چند روز قبل به نظرم جالب اومد شما هم بخونید:
گروهی از قورباغه ها تصمیم گرفتند به سمت برکه ای بروند در راه ۲تا از قورباغه ها به درون چاله ای افتادند هر ۲تای اونها تلاش می کردند تا از چاله بیرون بیایند ولی قورباغه های دیگه که بیرون از جاله بودند فریاد میزدند و می گفتند هیچ راهی برای بیرون اومدن از چاله وجود نداره هیچ کس تا حالا از این چاله بیرون نیومده و دائما این حرفو تکرار می کردند تا اینکه یکی از قورباغه ها دست از تلاش کشید و مرد ولی قورباغه دیگه هم چنان به تلاشش ادامه دادو هر دفعه که قورباغه های بیرون چاله رو میدید بیشتر از قبل تلاش می کرد و سر انجام از چاله
اومد وقتی قورباغه ها با تعجب به طرف اون رفتند متوجه شدند که اون قورباغه کر بوده وچون فقط چهره قورباغه های بیرونی رو می دیده فکر می کرده که اونها دارن تشویقش می کنن برای همین به تلاشش ادامه می داده
من فکر می کنم منظور این داستان اینه که اگر نمی تونی به کسی کمک کنی تا مشکلش حل بشه لا اقل اونو ناامید نکن .
خوشحال میشم نظر شما رو هم در این مورد بدونم
دو اتشنشان وارد جنگلی می شوند تا اتش کوچکی را خاموش کنند . اخر کار
وقتی از جنگل بیرون می ایند و میروند کنار رودخانه ، صورت یکی شان کثیف
و خاکستر است و صورت ان یکی به شکل معصومانه ای تمیز .
سوال : کدامشان صورتش را می شوید ؟
اشتباه کردید ، ان که صورتش کثیف است به ان یکی نگاه می کند و فکر میکند
صورت خودش هم همان طور است .
اما ان که صورتش تمیز است می بیند که سرتاپای رفیقش غبار گرفته است و به
خودش می گوید : حتما من هم کثیفم ، باید خودم را تمیز کنم .از کتاب زهیر پائولو کوئیلو
حالا فکر کنیم چند بار اتفاق افتاده که دیگران از رفتار بد ما و یا ما از رفتار بد دیگران به شستشو و پالایش روح خودمان پرداخته باشیموقتی فرد مقابل ما مهربان و خوب و دوست داشتنی است
کمی باید به خودمان شک کنیم
آنجا که حرف زدن بی فایده ست " سکوت " نشان از معصومیت ناب دارد .
شاید بارها شده باشد که حرفهایی را نباید می گفتیم ولی وقتی بعدش بدان فکر می کنیم می بینیم که اگر بار دیگر ما را در همان موقعیت و شرایط قرار دهند ما هرگز آن حرف ها را نمی زدیم ولی همان طور که علی (ع) می فرماید " حرف تا زمانی که نزد توست اسیر توست ولی به محض اینکه انرا بیان کردی تو اسیری می شوی در دست او " و لقمان حکیم به پسرش نصیحت می کند " ای پسرم بار ها حرف زدم و زیان دیدم و ولی بارها هم سکوت کردم و پشیمان نشدم " و در همین باب دکتر شریعتی هم می گوید " ارزش هر کس به اندازه ی حرفهایی ست که برای نگفتن دارد "
پس بیاید تمرین کنیم دانستن زمان حرف زدن و سکوت را ....
از تکنیکهای بیستگانه استفاده کنید
در زیر بیست تکنیک کاربردی مدیریت زمان برای مدیران بیان شده تا راهگشای مقوله کمبود وقت مدیران و استرس ناشی از آن باشد:
1-
اولویت کارها را مشخص کنید: با اولویتبندی درست کارها آنها را به ترتیب
فهرست کنید و برای انجام آنها اقدام نمایید. اولویت بندی، اولین گام اصلی
در جهت مدیریت زمان است.
2- تفویض اختیار کنید: واگذاری کارها به افرادی
که شایستگی و توانایی انجام آنها را دارند راهی مناسب برای فراهم کردن
مقداری وقت آزاد است اما توجه داشته باشید که در این مهم ضروری است که حیطه
اختیارات و مسوولیت فرد را مشخص کنید به طوری که اختیارات وی با مسوولیت
وی متناسب باشد. امضا کردن موارد روزمره مانند فرمها و فاکتورهای روزانه
از جمله مواردی است که شاید بتوانید روی تفویض آنها فکر کنید.
3-
استفاده از فناوری را جدی بگیرید: به جای ملاقاتهای حضوری و نیز در جهت
تسریع گردش درخواستها و مکاتبات اداری از امکاناتی مانند تلفن، فکس،
ایمیل، سیستم دبیرخانه مبتنی بر شبکه (paperless)، نرمافزار SharePoint و
برگزاری کنفرانس آنلاین استفاده کنید.
.
.
.
ادامه مطلب ...( دریا شود ان رود که پیوسته روان است)
● اف. دابلیو. وول ورث
شاید خیلی ها این اسم را نشناسند ولی او یکی از سرشناس ترین اسم ها در میان فروشگاه های بزرگ آمریکاست. قبل از اینکه او تجارت شخصی خودش را شروع کند، در یک مغازه خشکبار کار می کرده که حتی اجازه نداشته با مشتری ها برخورد کند زیرا رییس او همیشه می گفته که تو نمی دانی باید چه کاری انجام بدهی.
● سوایکایروهوندا
هوندا، تجارت میلیارد دلاری اش را با مشکلات متعدد و متنوعی شروع کرد و به موفقیت رساند. درخواست هوندا برای کار در تویوتاموتور پذیرفته نشد و او مدت زیادی را بی کار گذراند. او در این زمان، اسکوترهایی را با وسایلی که در خانه داشت، ساخت و سرانجام تجارت موفق خودش را شروع کرد.
● اکیو موریتا
شاید این اسم را تا به حال نشنیده باشید ولی بدون شک، اسم کمپانی او (سونی) را بارها شنیده اید. اولین محصول و تولید سونی یک پلوپز بود که بدبختانه بیشتر وقت ها پلو در آن می سوخت! این اولین شکست در اولین قدم باعث توقف موریتا و شریک های دیگرش نشد. آنها کم کم نقاط ضعف شان را پوشاندند و شرکتشان را به یک شرکت مولتی میلیاردر تبدیل کردند.
● هارلند دیوید سندرز
احتمالا اسم سرهنگ سندرز از جوجه کنتاکی مشهور کمتر شناخته شده است. سندرز برای فروش جوجه هایش ابتدا روزهای سختی را داشت. دستورالعمل پخت این جوجه مشهور، قبل از اینکه رستوران ها آن را بپذیرند، ۱۰۰۹ بار رد شده است!
● والت دیسنی
امروزه دیسنی میلیاردها دلار از فروش کالاها و فیلم ها و دایر کردن پارک هایش در گوشه گوشه دنیا درآمد حاصل کرده است ولی خود والت دیسنی یک شروع سخت را تجربه کرده. او را از روزنامه اخراج کرده بودند، با این بهانه که او خالی از تخیل است و ایده های جذابی ندارد! بعد از آن، دیسنی کارهای زیادی را امتحان کرد که خیلی به طول نینجامید و معمولا با ورشکستگی بانکی و شکست تمام می شد ولی او همین طور ادامه داد تا اینکه درنهایت توانست دستورالعمل موفقیت در کار را کشف کند. دانشمندان و متفکران به این افراد به عنوان بزرگ ترین و برترین مغزهای قرن ما توجه می کنند ولی آنها اغلب با مشکلات بزرگی مواجه بودند؛ مخصوصا استهزای این و آن.
ادامه مطلب ...سلام به همه ی دوستانم
من یک استاد و دوست خوب دارم((جناب اقای ابراهیم ادبی)). که مدتی است از ایشون در مورد ایده پردازی یاد می گیرم.و ازشون اجازه خواستم تا صحبت های ایشون را بزارم تو وبلاگمون تا شما هم استفاده کنید والبته اینطوری تو بحث ما شریک باشیم.ما منتظر نظرات شما هستیم.
این یکی از جمله های ایشون هست:
خلاقیت و نوآوری و ایده پردازی و خیلی چیزا که به علت اشکالات جامعه امکان برنامه ریزی و توجه به آنها مقدور نیست. نتیجه اینکه: جامعه به ما، ما به جامعه و همدیگر بطور خواسته و ناخواسته ظلم می کنیم. و محرومیت ها و بی برنامه گی ها و... همچنان ادامه پیدا می کند. و همه بلاتکلیف و بی فایده و کم ثمر می مانیم.
در ادامه یک بحث را از اخر براتون می گذارم:
انجام درست کاری کوچک بهتراست از انجام نادرست کاری بزرگ مردم همیشه کیفیت کاری که ما انجام میدیمو یادشونه ولی اندازه اونو نه
دوستای عزیزم سلام.یه مطلب جالب برام فرستاده بودن که واقعا خوندنش جالب بود برام و گفتم تو وبلاگ بذارم شمام نظراتتون رو راجبش بگین((میخوام مثل یه مدیر منابع انسانی ربطش بدین به منابع انسانی البته اگه دوس دارین میتوننی فقط راجب مطلب نظر بدین))
البته فکر کنم قبلا یکی از دوستان این مطلب رو گذاشتن ولی من میخواستم شما دوستای عزیز از نگاه یه مدیر منابع انسانی نظرتون رو راجب متن بگین
تصور کنید بانکی دارید که در آن هر روز صبح 86400 تومان به حساب شما واریز میشود و تا آخر شب فرصت دارید تا همه پول ها را خرج کنید، چون آخر وقت حساب، خود به خود خالی میشود.
در این صورت شما چه خواهید کرد؟
ادامه مطلب ...
پدر روزنامه میخواند، اما پسر کوچیکش مدام مزاحمش بود. تا اینکه حوصله پدر سر رفت، یه صفحه از روزنامه رو که نقشه جهان بود جدا کرد و تیکه تیکه کرد و به پسرش داد "بیا واست یه کار دارم، یه نقشه دنیا بهت میدم، ببینم میتونی اونو دقیقا همون طوری که هست، بچینی ... "
هر وقت که بین دوتا انتخاب مردد بودی ؛ شیر یا خط بنداز مهم نیست
شیر بیفته یا خط مهم اینه که اون لحظه ای که سکه داره رو هوا می
چرخه ، یه دفعه بفهمی ، دلت بیشتر میخواد شیر بیفته ، یا خط. "
ادامه مطلب ...
زمانی که ناصر الدین شاه دستگاه تلگراف را به ایران آورد و در تهران نخستین تلگرافخانه افتتاح شد
مردم به این دستگاه تازه بی اعتماد بودند. برای همین، سلطان صاحبقران اجازه داد که مردم چند
روزی پیام های خود را رایگان به شهرهای دیگر بفرستند. وزیر تلگراف استدلال کرده بود که ایرانی
ها ضرب المثلی دارند که می گوید «مفت باشد کوفت باشد.» یعنی هر چه که مفت باشد مردم
از آن استقبال می کنند. همین طور هم شد. مردم کم کم و با ترس برای فرستادن پیام هایشان
راهی تلگرافخانه شدند. دولت وقت، چند روزی را به این منوال گذراند و وقتی که تلگرافخانه جاافتاد
و دیگر کسی تلگرافخانه را به شعبده و جادو مرتبط نکرد مخبر الدوله دستور داد بر سردر تلگرافخانه
نوشتند: «از امروز حرف مفت قبول نمی شود.»
می گویند «حرف مفت» از آن زمان به زبان فارسی راه پیدا کرد.
کلیدواژهها : بازاریابی ؛ فرهنگ ؛ جامعه ؛ ترویج
اگر نمی توانی به مردم خدمت کنی، برو تا لااقل خیانت نکنی.
توزیع فرصت و موقعیت مهمتر از توزیع مجدد ثروت است.
در سال 1968
مسابقات المپیک در شهر مکزیکوسیتی برگزار شد. در آن سال مسابقه دوی ماراتن یکی از شگفت
انگیزترین مسابقات دو در جهان بود.دوی ماراتن در تمام المپیکها مورد توجه همگان است و
مدال طلایش گل سرسبد مدال های المپیک. این مسابقه به طور مستقیم در هر 5 قاره جهان
پخش میشود.
کیلومتر
آخر
مسابقه
بود.........