لطفاً رنگی نشوید!

 

1. چند روز پیش به آپارتمانی که درآن کارگران در حال بنایی بودند رفتم. ساختمان نیمه آماده بود و کارگرها به سختی مشغول کار بودند. کارگری در حال ضد زنگ زدن به درها و پنجره های فلزی بود. او برای تسریع در کار، تکه ای اسفنج را در سطل ضد زنگ فرو می برد و تند تند به سطح آهن ها می مالید. بهش گفتم اینطوری که آهن ها درست و حسابی ضد زنگ نمی خورند و خیلی زود پاک می شوند. بهتر نیست که به جای اسفنج از قلم مو استفاده کنی؟ که با سادگی هرچه تمامتر پاسخ داد: معمار گفته که این آهن ها را فقط قرمز کن!

2. به نظرم این شیوه رنگ زدن همان رفع تکلیف محترمانه ای است که برخی از ما در بسیاری از موقعیت ها جانشین کارهای اصولیمان می کنیم. مثلاً اینکه وقتی می خواهیم کاری را به سرانجام برسانیم فقط آن را انجام می دهیم که داده باشیم و اینکه چقدر اصولی و منطبق با استانداردهای پذیرفته شده انجام شده است برایمان چندان توفیری ندارد.

3. مصادیق این بی تکلیفی در سازمان ها نیز بسیارند. آنچه که اغلب در انتصاب افراد برای منصب «مدیریت منابع انسانی» و حوزه های مرتبط با آن اتفاق می افتد نمونه بارزی از این «رفع تکلیف ها» است.

در شرایطی که مدیران ارشد کشور از لزوم تجهیز دانشی سازمان ها برای نیل به اهداف سند چشم انداز سخن می گویند و هدایت صحیح منابع انسانی در انجام این مهم را از الزامات اصلی بر می شمارند، پس بی توجهی مدیران سازمان [بعنوان عضو پیش برنده سند چشم انداز] به این الزام و انتخاب افرادی که نه تنها از تحصیلات مرتبط بلکه حتی از تجربه کافی نیز در مواجهه با منابع انسانی و دغدغه های مربوط به آن بی بهره هستند نشانه چیست؟ آیا این همان داستان رفع تکلیف نیست؟

4. و به نظر می رسد که اکنون رؤسای سازمان ها می بایست به این سؤال پاسخ دهند که در انتخاب مدیران منابع انسانی خود چقدر به شایستگی ها و الزامات مورد نیاز توجه داشته اند؟ معیارهای ارزیابی اشان برای گزینش و انتخاب چه بوده است؟ توصیه،سفارش، تجربه، یا تحصیلات مرتبط؟ آیا از انتخاب خود راضی و مطمئن هستند؟ یا اینکه به جای انجام کار اصولی فقط ظاهر را رنگ آمیزی کرده اند؟ که اگر فقط ظاهر را رنگ آمیزی کردند، ایکاش همین امروز دستور دهند کنار واحد منابع انسانی اشان با خط درشت بنویسند «لطفاً رنگی نشوید!» شاید با این کار کسانی که تا پیش از این به این منصب کاری نداشتند و سهواً به آن راه یافته اند مراقب باشند تا رنگی نشوند!

در ژاپن : از هر ۱۰۰ نفر ، ۱ نفر عاقل دنیا میاد ۹۹نفر خنگ
در ایران: از هر
۱۰۰ نفر ، ۱ نفر خنگ دنیا میاد ۹۹نفر عاقل
در ژاپن : اون یه عاقلو پیدا میکنن ، میذارن بالا سر
۹۹نفر خنگ
در ایران: اون یه خنگو پیدا میکنن ، میذارن بالا سر
۹۹نفر عاقل
در ایران
کمتر کسی است که در جای خودش و پست خودش قرار بگیره!!!
مهندس کشاورزی میشه رییس مخابرات!
عوض اینکه رشته های مدیریت بشن مدیر ، مهندس یا دکترها میشن مدیر...

 

تصور کنید در سازمانی هستید که مدیر آن (به هر دلیلی)‌شایستگی تصدی مدیریت آن سازمان را دارا نیست. چه اتفاقی می افتد؟ اولین کاری که هر مدیر پس از روی کار آمدن در یک سازمان انجام میدهد، انتخاب تیم مدیریتی خود است. وقتی این مدیر توانایی و دانش لازم برای انتخاب تیم شایسته برای مناصب مدیریتی زیر نظر خود را نداشته باشد (و یا معیارهای وی برای ارزیابی افراد معیارهایی به جز شایسته سالاری باشد)،‌ نتیجه این خواهد بود که مدیران زیر نظر وی نیز افرادی عمدتا ناشایست برای پست های مدیریتی خواهند بود و اغلب این سلسله مراتب تا آخرین سطح سازمانی ادامه پیدا می کندو این هم  باعث به وجود آمدن فاجعه در سازمان می شود.

نظرات 1 + ارسال نظر
بهزادمنش دوشنبه 23 اسفند 1389 ساعت 01:30

سلام
ظاهرا دلتون بدجوری خونه از دست این بی عدالتی در کشور؛راستش من تصمیم گرفتم از خودم شروع کنم.و این تفکر رو از خودم دور کنم که اگر موفق بشوم تازه میتونم اعتماد چند تن از اطرافیانم را جلب کنم و با خودم آنها را هم همراه کنم.
به امید ایرانی آباد و سربلند
ممنون از مطلب مفیدتون

سلام
تنها دل من نیست که خونه دله خیلی ها در این مملکت خونه.
یک نمونه اش همین مصداقی که من نوشتم .به نظر من اگر کشور بخواد درست کار کنه و پیشرفت داشته باشه ،کاری نداره که فقط باید کارهایی رو که میخواد انجام بده ، با یک برنامه ریزی اساسی این کارها رو درست و در جای خودش انجام بده.
اونوقت هم نظم تو کشور داریم هم اینکه پیشرفت میکنیم .
فکر میکنم اگه بخواد اینجوری پیش بره باید خودمون دست به کار شیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد