ایده پردازی مثل اولین پریدن پرنده از لانه است. (پست اول)

سلام به همه ی دوستانم

من یک استاد و دوست خوب دارم((جناب اقای ابراهیم ادبی)). که مدتی است از ایشون در مورد ایده پردازی یاد می گیرم.و ازشون اجازه خواستم تا صحبت های ایشون را بزارم تو وبلاگمون تا شما هم استفاده کنید والبته اینطوری تو بحث ما شریک باشیم.ما منتظر نظرات شما هستیم.

این یکی از جمله های ایشون هست:

خلاقیت و نوآوری و ایده پردازی و خیلی چیزا که به علت اشکالات جامعه امکان برنامه ریزی و توجه به آنها مقدور نیست. نتیجه اینکه: جامعه به ما، ما به جامعه و همدیگر بطور خواسته و ناخواسته ظلم می کنیم. و محرومیت ها و بی برنامه گی ها و... همچنان ادامه پیدا می کند. و همه بلاتکلیف و بی فایده و کم ثمر می مانیم.

در ادامه یک بحث را از اخر براتون می گذارم:


ایده پردازی مثل اولین پریدن پرنده از لانه است.
یک پرنده در آغاز و شوق پریدن، حس های مختلفی را با خود دارد. ترس از ارتفاع بلند، شوق پرواز بر فراز زمین، نگرانی از توان کم و بالهای کوچک خود، بار نگاه و تشویق دیگران و...
در تقابل و تضارب این انگیزه ها و موانع و شرایط انتخاب، پرنده ایده پرداز به مدد ایمان و اعتقادی که در فکر و جانش جوانه زده است. به آسمان آرمانها، خوبیها و آرزوها جهش میزند؛ و شاید این تفاوت پرنده هایی است؛ که همیشه در لانه می مانند، چاق و بزرگ میشوند. اما با تجربه و مولد و پویا نمی شوند. و لذت های بکر ایده پردازی بی بهره میمانند، و در شرایط کهنه شدن فکر و اندیشه هایشان قرار میگیرند. اما ایده پرداز همیشه مستعد نو و تازه شدن است. مثل بهار، مثل زندگی بعد از مرگ ... والا زمستان ادامه پیدا می کند. و مرده ها در گورها میمانند. و بهشت به خیالی خام می ماند.


ایده پرداز باختش هم برایش مزه برد دارد. برد در برابر وجدان و ایمان خود، برد در خود متولد شدن، برد در پختگی در نگاه، برد در عضوی از قبیله خوبان بودن، و...


در ایده پردازی خوشبینی و رویایی و سادگی و صراحت و صداقت و گاهی گزنده و بی پروا بودن لازم است.


در اینجا من به نوبه خودم تلاش میکنم. نظرات هر چند خام خودم رو به اشتراک بگذارم. تا اولا حرفها رو قورت ندم. دوما به قول گفتنی همه حرف ها بریزم رو دایره. سوما در نگاههای مختلف و مرور زمان خامی ها پخته بشه. و راه برای رویش های بعدی هموار بشه. تا دوستان چگونه ببینند و چطور به کار آید.

نظرات 7 + ارسال نظر
ابراهیم ادبی شنبه 4 تیر 1390 ساعت 18:55 http://dolateeshgh.blogfa.com/

خانم ریحانه صباغ طبسی سلام و عرض ادب
و تشکر از لطفی که داشتید. و این خود نشانه خوبی و بزرگواری شما است.
ما انسانها غالبا بذرهای عاشقی برای روییدن و پروریدن در وجودمان نهفته است. اما متاسفانه کمتر بصورت سیستماتیک به پرورش این چشمه های در انتظار جوشش و بی تاب دریا شدن فرصت و شرایط رشد و تعالی میدهیم.
و...
باز هم از لطف ومحبت سرکار خانم تشکر میکنم.
انشالله نیت ها و اقدامات خیرتان ثمرهای مبارکی در پی داشته باشد.

اقای ادبی گرامی
سلام
و حضور شما استاد بزرگوار و دوست گرامی را به وبلاگ گروهی یک دونده به شما خوشامد می گم و به خودم و دوستانم تبریک می گم.
از نکته ی زیبایی که گوشزد فرمودین بسیار سپاسگذارم.
من قطعا به خودم لطف می کنم اگر بتونم به کمک دوستانم از شما بزرگوار بیشتر یاد بگیرم.
خوشحالم که اجازه دادین تا صحبتهای شما را در اختیار دوستانم قرار بدم امیدوارم بتونیم حق مطلب را به اندازه ی خودمون عدا کنیم.
راستش باورم نمی شد تا این حد به من و دوستانم لطف داشته باشین و فضای گروهی ما را با حضور تون در کنار نوشته های باشکوهی که هدیه دادین ارزنده تر کنید.
باغ زیبایی که شما خلق کردین جز ثمره ای مبارک نخواهد داشت.انشاالله پر بارتر ازز همیشه...
با ارزوی سلامتی و بهروزی برای شما
پاینده باشید

معصومه بهاری شنبه 4 تیر 1390 ساعت 20:40

سلام ریحانه جان
مطلب جالب و قابل تاملی گذاشتی
راستی اگه کسی هیچ ایده ای برای زندگیش نداشته باشه زندگی چگونه سپری میشه

سلام معصومهی عزیز
من هم از اقای ادبی تشکر می کنم و از شما که نظر دادی...
خدا را شکر من می دونم شما اینطوری زندگی را سپری نمی کنی وگر نه باید مستقیم می فرستادمت پیش خود جناب ادبی چون دیگه از دست من کاری بر نمی اومد.ولی به نظرم این جور ادم ها همونهایی خواهند بود که همیشه همه ی مشکلات و گرفتاری های خودشون را از جانب دیگران می بینند و مسائل دیگران را اوار شده بر خودشون می بینن بدون اینکه کوچک ترین امید به بهبودی شرایط و ایده ای برای رفع مسائل داشته باشن.و کلا ادم های ناراحت و درگیری خواهند بود چون سرشون خیلی خالیه از فکر های سالم وسازنده...البته این طور ی که من گفتم خیلی تلخ شد و فکر نکنم ادم های زیادی بتونن با این شرایط دوام بیارن...
این داستان را هم در همین رابطه به شما دیگر نظر دهنده ها هدیه می کنم:

پرنده بر شانه های انسان نشست.
انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت: من درخت نیستم . تو نمی توا نی روی شانه ی من آشیانه بسازی.
پرنده گفت: من فرق درخت ها و آدم ها را می دانم اما گاهی پرنده ها و انسان ها را اشتباه می گیرم.
انسان خندید و به نظرش این بزرگترین اشتباه ممکن بود.
پرنده پرسید: راستی چرا پر زدن را کنار گذاشتی؟
انسان منظور پرنده را نفهمید. وباز هم خندید.
پرنده گفت: نمی دانی توی آسمان جای تو چقدر خالی است.
انسان دیگر نخندید.
انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد. چیزی که نمی دانست چیست. شاید یک آبی دور یک اوج دوست داشتنی.
پرنده گفت: غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است.
درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است. اما اگر تمرین نکند فراموشش می شود.
پرنده این را گفت و پر زد.
انسان رد پرنده را دنبال کرد تا این که چشمش به یک آبی بزرگ افتاد وبه یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش آسمان بود. وچیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد.
آن وقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت: یادت می آید تو را دو بال و دو پا آفریده بودم ؟ زمین وآسمان هر دو برای تو بود. اما تو آسمان را ندیدی.
راستی عزیزم بال هایت را کجا گذاشتی؟
انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد.
آنگاه پیشانی در خاک گذاشت و گریست.!!

میلاو شنبه 4 تیر 1390 ساعت 22:33

سلام خانم صباغ عزیز
چه مثالهای ملموسی برای این بخش استفاده شده جا داره از نویسنده این متن تشکر کنم
معمولا یه ایده خوب از راههای غیر عادی به ذهن افراد میرسه
به نظر من یک ایده خوب از جایی سرچشمه میگیره که یه شخصی میگه چی میشد اگه...
کمتر کسی هم هست که وقتی برای انجام کاراش نیاز به وسیله ای داره با خودش نگه چی میشد اگه...حتی زمان نگاه کردن یک فیلم افراد با خودشون میگن چی میشد اگه آخرش این طوری تموم میشد و این خودش یعنی یک ایده جدید
در این راه یکسری مشکلاتی هست اونم مثل مورد انتقاد شدید قرار گرفتن که در این صورت فرد ترجیح میده دیگه ایده هاشو بازگو نکنه .
یا همین موردی که ذکر شد بی توجهی به ایده های افرادو...
که ما باید اطلاعات علمیمون رو در این زمینه افزایش بدیم که شما اولین قدمارو برای این اطلاع رسانی برداشتید
ممنون از مطلب جدیدتون
موفق باشید

سلام میلاو جان
نکات مهم ی را گفتی ..رفع نیاز و رسیدن به یک خواسته ی مطلوب همون چیزی هست که همیشه باعث شده تا بشر کاری انجام بده(کاتلر).مورد انتقاد قرار گرفتن هم به نظر من درواقع همون ترس از تغییر و بهم خوردن تعادل و ثباتی است که ما ادم ها همیشه تو زندگی برای رسیدن بهش تلاش می کنم(م م ا -اسفندیار سعادت)...ولی به قول خودت تو اون مطلب خوب اقا خرگوشه ...اگر بخواهیم سر جامون بنشینیم و کاری نکنیم که یه وقت تعادلمون به هم نخوره هیچ نیازی رفع نشده و ما هم به خواسته هامون نرسیدیم...و می شه سکون و نتیجه را هم که می دونی...تو مطلب ماهی تازه فریده جان خوندم- ( دریا شود ان رود که پیوسته روان است)از دریا شدن هم نباید ترسید.این همون ارزوی بزرگ ماست که گاهی ادم ها از قدم برداشتن به سمتش هم می ترسن.
مرسی که ما را توی این مسیر که به گفته ی اقای ادبی در جهت (سیستماتیک کردن مسیر رشد و تعالی هست) همراهی می کنی.
پاینده باشی دوست من

کاظمی یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 01:46

سلام ریحانه عزیز در رابطه با ایده پردازی مطلب قابل تاملی گذاشتی من یک ایده از دو سال پیش ارایه دادم ولی کسی نبود که اونوعملی کنه و باعث رنج و عذاب من و دوستانم شد فکر کنم تا حالا حدس زده باشی چی می خوام بگم و اون برداشتن کنکور کاردانی به کارشناسی بود حالا جدای از تلاشی که همه داریم ما یک ترم عقب افتادیم که این برای من سختره و همین باعث شد که دیگه هیچ ایده ای ارایه ندم
سپاس فراوان از شما و استاد گرانقدرتون

سلام خانم کاظمی
متاسفانه مشکل بزرگی که شما ایده پردازهای با حال و پر انرژی دارین اینه که منتظر بنشینید تا کسی ایده ها تون را عملی کنه ...که نتیجه را خودت بیشتر می دونی.اگر خودت مثل خانم قداسی عزیز که نمی دونم کجاست پی گیر ایده هات باشی تا با کمک دوستانت عملیش کنی هنر کردی.
من می گم کوتاه نیا و برو تو کار ایده پردازی واسه کنکور های بعدی که پیش رو داریم.اخه یکی شون منو تا اینجا که یک سال عقب انداخته.به امید اینکه شما به این روز نیفتین انشاا...
موفق باشی و کنکور خوبی بدی

مرجان سالاری یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 02:39

سلام بر دوست ایده پرداز خودم البته به لطف جناب آقای ادبی
اول از همه خیر مقدم میگم به جناب ادبی و تشکر بابت مطالب زیبای ایشون.و همچنین تشکر از شما بابت به اشتراک گذاشتن مطالب مفید ایده پردازی.
ما هم امروز امتحان بهره وری داشتیم یه موضوعی هم بود با عنوان خلاقیت و ایده که میتونیم اونها رو به صورت زیر تعریف کنیم:
عبور از پشت درهای بسته
خلق ایده های تازه با بها دادن به خودمون واعتماد به نفس داشتن
دست دادن به آینده
اتصال به بینهایت
کندو کاو عمیق
به نظر من هم اگر ما بتونیم از ترسیدن،تنبلی،تفکرنکردن،بی انگیزگی و بی توجهی خودمون رو رها کنیم میتونیم فردی ایده پرداز و مخترع باشیم.
اگر در زندگیت هیچ گاه شکست نخوردی ،بدون که هیچ کار مهمی انجام ندادی
ممنون از مطلب خوبت

سلام .من هم از لطف جناب ادبی تقدیر می کنم و به محبت ایشون احترام می گذارم.
همین می شه که ایده پرداز های این مملکت کم می شن دیگه...وقتی
دوست ادم, ادمو قبول نداشته باشه و برای رسیدن به اهداف, باور نکردنیش پشتش نباشه و تشویق نکنه دیگه از کی باید انتظار داشت0البته ما اقای ادبی را داریم وگر نه به تو امیدی نبود جان من ...می دونی که یک ایده پرداز به کسی نیاز داره که بهش امید و باور و البته باز خور مناسب بده...
راستی کی گفته شب امتحان درس خوندن فایده نداره .اینم نتیجه ی خوب درس خوندن خانم سالاری عزیزممنون از نکات خوبی که اینجا ذکر کردی و البته بیشتر از جناب مهندس یزدانبخش باید متشکر باشیم.
کسی که شکست نخورده احتمالا چیز هم یاد نگرفته...
من هم از اقای ادبی برای مطلب خوبشون تشکر می کنم.
موفق باشی

بهزادمنش یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 03:48

سلام و درود خدمت خانم صباغ
شرمنده دیر نظر میدم ماشاالله بچه ها انقدر تند تند مطلب میزارن و ماهم دیر دیر خدمت میرسیم که اینطور میشه
خیلی خوشحالم که موضوع بحثتون مطلب مورد علاقه من است ولی همان طور که خودتون در جریان هستید چند وقت هست که از فاز ایده پردازی خارج شدم و دوست دارم وارد میدون عمل شوم ولی کما کان عاشق ایده پردازی هستم
در ضمن جناب ادبی را معرفی نفرمودید باعث افتخار و سعادت هست که ایشان به وبلاگ ما سر میزنند
پیروز باشید

سلام اقای بهزادمنش
از نظرتون متشکرم

من هم امیدوارم بچه ها فرصت نظر دادن و تحلیل مطالب خوبشون را به خودشون و ما بده.همونطور که هدف وبلاگ نویسی ما هم به توصیه یک دونده ی عزیز- بیشتر همین تحلیل ها و فکر کردن ها و پرورش روحیه همکاری و همفکری هست, که امیدوارم دوستان جدیدمون این را بیشتر در نظر داشته باشن.
بله می دونم که دوست دارین کاری انجام بشه و از اینکه باز هم به راه های تازه و مسائل کوچیک و بزرگ قبل از کار فکر می کنید و ایده های جالب و کاربردی دارین خوشحالم و به همین راه تشویقتون می کنم.چون خیال دارم در اینده بیشتر در خدمت فکر ناب شما باشم.

من هم خوشحالم که اقای ادبی عزیز را شناختم و ایشون هم با روی باز و تشویق فراوان اجازه دادن تا ما بیشتر از افکار وایده ها و دانش خوبشون استفاده کنیم.
باز هم متشکرم

مرجان سالاری سه‌شنبه 7 تیر 1390 ساعت 19:28

خیلی ............
من پشت تورو خالی میکنم ؟؟!!! بده بهت میگم ایده پردازی؟
حواست هست چند روزه داری تو وب به من.......؟
دیگه وقتی...... این چیزا پیش میاد دیگه اشکال نداره ،ببین تو وب جای دعوا نیست عزیزم کاری میکنی همه فکر کنن ما باهم حرفمون شده بعد اونوقت.....
جان ما بیخیال شو تو وبلاگ.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد