چگونه می‌توان دنیا را دوباره ساخت



پدر روزنامه می‌خواند، اما پسر کوچیکش مدام مزاحمش بود. تا اینکه حوصله پدر سر رفت، یه صفحه از روزنامه رو که نقشه جهان بود جدا کرد و تیکه تیکه کرد و به پسرش داد "بیا واست یه کار دارم، یه نقشه دنیا بهت می‌دم، ببینم می‌تونی اونو دقیقا همون طوری که هست، بچینی ... "




هر وقت که بین دوتا انتخاب مردد بودی ؛ شیر یا خط بنداز مهم نیست


شیر بیفته یا خط مهم اینه که اون لحظه ای که سکه داره رو هوا می


چرخه ، یه دفعه بفهمی ، دلت بیشتر میخواد شیر بیفته ، یا خط. "


و بعد دوباره رفت سر روزنامش، می‌دونست که پسر تموم روز رو درگیر اون نقشه می‌شه ، اما ربع ساعت بعد پسر با نقشه کامل برگشت !!! پدر با تعجب پرسید :" مگه مامانت به تو جغرافیا یاد داده ؟!" و پسر جواب داد :‌جغرافیا دیگه چیه؟! اتفاقا پشت همین صفحه تصویری از یه آدم بود، وقتی تونستم اونو دوباره بسازم، دنیا رو هم دوباره ساختم

بچه ها ما هم می تونیم بسازیم فقط باید با یک دیده دیگه به دنیامون نگاه کنیم !!

نظرات 3 + ارسال نظر
کیمیایی پنج‌شنبه 2 تیر 1390 ساعت 22:57

سلام مهدی جان
مطلب جالبی بود - شاید ما هم بتونیم بسازیم - اگر تغییراتی داشته باشیم نظر تو چیه
موفق باشی

چه ها ما هم می تونیم بسازیم فقط باید با یک دیده دیگه به دنیامون نگاه کنیم !!

ریحانه صباغ طبسی شنبه 4 تیر 1390 ساعت 07:53

سلام اقای استاجی
من هم موافقم داستان قابل تاملی است...
ما هم می توینم بسازیم به راحتی ساختن ادم خودمون .وقتی خودمون را بسازیم می تونیم تمام دنیامون را بسازیم.لازم نیست بریا ساختن و درست کردن دیگران تلاش کنم تا دنیامون زیبا باشه کافی خودمون را زیبا کنیم ,هستی را زبا و بی نقص خواهیم دید ,در عین نقصان,و هنر هم همین است.
این داستان قشنگ را روز مهندس استاد به ما هدیه دادن و من بعد از شنیدنش یاد یه جمله ای افتادم که تو کتاب یک خانم امریکایی(نیمه ی پنهان وجود-دبی فورد) که از خودشناسی نوشته بود افتادم:درون ما عالم اکبری است که ما را به عالم اکبر بیرونمان متصل می کند."بعدا فهمیدم این ترجمه ی یک ایه از ال عمران هست"
راستی من بازم یادم اومد در این مورد تو مقاله رفع چشم درد بیشتر حرف زدم-خوب شد استاد به ما گفتن یه چیزی بنویسیم وگر من خودمو می کشتم بس در این مورد پراکنده گویی می کردم-
متشکرم
دنیای درون و بیرون تان زیبا

merci

مرجان سالاری یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 03:27

سلام آقای استاجی
مطلب قابل تأملی بود بیشتر وقتا پیچیده ترین مسائل ،راحت ترین جوابها رو دارن.آدم بزرگا همیشه همه چیزو سخت میگیرن،همیشه به دنبال حل کردن مسئله با مشکلترین راه میگردن بعضی وقتا لقمه رو هزار دور دور دهنشون میچرخونون تا به نتیجه برسن(گاهی من خودمم همین طوری ام) ولی اگه از یه دید دیگه به مسئله نگاه کنن امکان داره به بهترین جواب در زمان کوتاهی برسن ولی اون بچه توان حل کردن مسائل بزرگ رو نداشته وقتی دیده پدرش اون روزنامه رو بهش داده باخودش گفته پس حتما حل کردنش نباید کاری داشته باشه و با دید خودش پازلو تونست بچینه.
ممنون و موفق باشید

ممنون خانم سالاری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد