رهگذر عمر

ررهگذار عمر بهاری دیگر از راه رسید و برگی از دفتر عمر ما ورق خورد. این روزها وبلاگ نویسی چنگی به دل نمی‌زند. در دنیای منابع انسانی ما بر خلاف آنچه در جهان می گذرد، رونق و آینده‌سازی چندان احساس نمی‌شود و متأسفانه روزمرگی سیطره خود را گسترده‌تر ساخته است. امیدوارم روزی نه چندان دور، بار دیگر این کرکره‌های پایین آمده را بالا بزنیم و از استعداد و توسعه و کارراهه بگوییم. فعلاً به مدد اینترنت شعر زیر را که از رشید یاسمی است و آن را در سال‌های خیلی دور دوست می‌داشتم و اخیراً یافته‌ام بخوانیم و قدر روزهای زندگی را بیشتر بدانیم:

 سالی دگر گذشت و امیدی دگر گذشت  

آوخ که تا شدیم خبر بی خبر گذشت 

 تقویم ماند چون قفسی خالی از هزار 

 عمر، از میانه همچو هزاری به پر گذشت 

 لفظی به جای ماند و ز معنی نشانه نیست  

دودی به چشم رفت و فروغ شرر گذشت 

 هر روز بیقرارتر از روز پیش بود 

 هر ماه از مه دگر آشفته تر گذشت 

 نادیده فروردین مه اردیبهشت شد  

خرداد و تیر تیر صفت از نظر گذشت  

مرداد رفت و دولت شهریوری و مهر 

 آبان به یک دو موج چو آبی ز سر گذشت  

آذر چو برق آذر و دی همچو باد دی 

 بهمن سپندوار برون جست و در گذشت  

گویند عید می رسد و نو بهار عیش  

فصل شتا و لشکر بیدادگر گذشت 

 شادم که آن بیاید و این بی ثمر گذشت 

 کان بی نتیجه بگذرد این بی ثمر گذشت 

 بار دگر زمین شتابان و بی قرار  

دوری به گرد چشمه‌ی خورشید برگذشت  

آنی دگر ز مدت عمر جهان برفت 

 روزی دگر ز دور حیات بشر گذشت  

ما و تو نیستیم ولی روشنان چرخ 

 یک روز بنگرند که دور قمر گذشت

نظرات 2 + ارسال نظر
مرجان سالاری جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 17:09

در دایره‌ای کامدن و رفتن ماست او را نه بدایت نه نهایت پیداست

کس می‌نزند دمی در این معنی راست کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست؟
ممنون آقای گوهری شعر قشنگی بود.ولی....

چون لاله به نوروز قدح گیر به دست با لاله رخی اگر تو را فرصت هست

می نوش به خرمی که این چرخ کهن ناگاه تو را چو خاک گرداند پست

بهزادمنش شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 10:54

احسنت به آقا سهراب فکر نمیکردم اهل شعر و شاعری باشی
مارو مستفیض کردی عزیزم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد